من آن نیم که دل از مهر دوست بردارم | و گر ز کینه دشمن به جان رسد کارم | |
نه روی رفتنم از خاک آستانه دوست | نه احتمال نشستن نه پای رفتارم | |
کجا روم که دلم پای بند مهر کسیست | سفر کنید رفیقان که من گرفتارم | |
نه او به چشم ارادت نظر به جانب ما | نمیکند که من از ضعف ناپدیدارم | |
اگر هزار تعنت کنی و طعنه زنی | من این طریق محبت ز دست نگذارم | |
مرا به منظر خوبان اگر نباشد میل | درست شد به حقیقت که نقش دیوارم | |
در آن قضیه که با ما به صلح باشد دوست | اگر جهان همه دشمن شود چه غم دارم | |
به عشق روی تو اقرار میکند سعدی | همه جهان به درآیند گو به انکارم | |
کجا توانمت انکار دوستی کردن | که آب دیده گواهی دهد به اقرارم |
پرواز در هوای خیال تو دیدنی ست
حرفی بزن که موج صدایت شنیدنی ست
شعر زلال جوشش احساس های من
از موج دلنشین کلام تو چیدنی ست
یک قطره عشق کنج دلم را گرفته است
این قطره هم به شوق نگاهت چکیدنی ست
خم شد ،شکست پشت دل نازکم ولی
بار غمت ،عزیز تر از جان کشیدنی ست
من در فضای خلوت تو خیمه میزنم
طعم صدای خلوت پاکت چشیدنی ست
تا اوج راهی ام، به تماشای من بیا!
با بالهای عشق تو پرواز دیدنی ست