حضرت عشق

حضرت عشق ، بفرما ! که دلم خانه ی توست

حضرت عشق

حضرت عشق ، بفرما ! که دلم خانه ی توست

انکار دوستی

 
من آن نیم که دل از مهر دوست بردارمو گر ز کینه دشمن به جان رسد کارم
نه روی رفتنم از خاک آستانه دوستنه احتمال نشستن نه پای رفتارم
کجا روم که دلم پای بند مهر کسیستسفر کنید رفیقان که من گرفتارم
نه او به چشم ارادت نظر به جانب مانمی‌کند که من از ضعف ناپدیدارم
اگر هزار تعنت کنی و طعنه زنیمن این طریق محبت ز دست نگذارم
مرا به منظر خوبان اگر نباشد میلدرست شد به حقیقت که نقش دیوارم
در آن قضیه که با ما به صلح باشد دوستاگر جهان همه دشمن شود چه غم دارم
به عشق روی تو اقرار می‌کند سعدیهمه جهان به درآیند گو به انکارم
کجا توانمت انکار دوستی کردنکه آب دیده گواهی دهد به اقرارم
 

پرواز دیدنی ست

پرواز در هوای خیال تو دیدنی ست

حرفی بزن که موج صدایت شنیدنی ست

شعر زلال جوشش احساس های من

از موج دلنشین کلام تو چیدنی ست

یک قطره عشق کنج دلم را گرفته است

این قطره هم به شوق نگاهت چکیدنی ست

خم شد ،شکست پشت دل نازکم ولی

بار غمت ،عزیز تر از جان کشیدنی ست

من در فضای خلوت تو خیمه میزنم

طعم صدای خلوت پاکت چشیدنی ست

تا اوج راهی ام، به تماشای من بیا!

با بالهای عشق تو پرواز دیدنی ست